بعد از ظهر تاسوعا به عادت همیشگی مشغول مرور کانالهای متعدد تلوزیون وطنی بودم.
بعد
از اتمام فیلم مهاجر – که همیشه برایم نوستالوژی شیرینی هست - شبکه 3 فوتبال ایران
و کره را پخش می کرد. مستقیم و به صورت اچ دی
بدون ترس از دلواپسانی که این بار بد جوری سیم هایشان قاطی بود، روی یک فقره مبل راحتی لم داده و همراه با تماشاگران سیاهپوشی که تمام صندلی های ورزشگاه را پر کرده بودند مشغول نگاه کردن بازی و مرور نتیجه بودم که شهاب کنارم نشست و همانطور که به صفحه جادو نگاه می کرد خیلی آرام گفت:
"با pes بیشتر حال می کنم".
و در برابر قیافه حق به جانب من که یادآوری کردم " بازی تیم ملی ک
هست " خونسرد درآمد که :
"چه فرقی داره؟ فوتبال فوتباله"
این پاسخ آرام ، این ایدئولوژی سرشار از ساده بینی و این جهان بینی مطبوع شده با چاشنی بی خیالی ،ناخودآگاه من را به یاد رگهای متورم گردن ودعواهای هولیگان ها و کشته های فوتبال در سراسر دنیا انداخت.
به این فکر افتادم که اگر تمام مردم دنیا و ابناء بشر به همین شیوه فوتبال بازی می کردند، می اندیشیدند و زندگی می کردند. دنیا به چه شکلی در می آمد؟
این سیاره آبی رنگ ، در کش و قوس های روزانه اش و در میان همه مذاهب، فرقه ها ، اندیشه ها و مدل های رفتاری و فکری اش ، پر است از رگهای گردنی که به اندک چیزی متورم می شود . آبروهایی که به ثمنی بخس می ریزد و خونهاو جانهایی که بی دلیل ،حیف می شود.
درباره این سایت